جدول جو
جدول جو

معنی صف گرفته - جستجوی لغت در جدول جو

صف گرفته
(اِ / اُ دَ / دِ)
صف زده. صف بسته. رده بسته:
او می شد وجان بکف گرفته
ایشان پس و پیش صف گرفته.
نظامی.
رجوع به صف شود
لغت نامه دهخدا
صف گرفته
صف زده رده بسته
تصویری از صف گرفته
تصویر صف گرفته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ تَ / تِ)
ماه گرفته. رجوع به ماه گرفته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ / تِ)
تب دار. محموم. کسی که گرفتار تب شده باشد:
گر خلافش به کوه درفکنی
کوه گیرد چو تب گرفته گداز.
فرخی.
، لرزان از تب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ ءَ)
نفس گرفته. (انجمن آرا) (آنندراج) ، بدبوی و متعفن و گندیده. (ناظم الاطباء). پوستی را گویند که در وقت دباغت کردن بدبوی و گنده و متعفن شده باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج). عطن (اصطلاح در پوست پیرایی). (یادداشت مؤلف) ، تف گرفته. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ دَ / دِ)
بقی آمده. بحالت قی افتاده، پوشیده از قی. مستور از ورقه ای از چرک و ریم. (فرهنگ فارسی معین) : با چشمهای قی گرفته اش به من نگاه کرد و لبخندی زد. (فرهنگ فارسی معین از چشمهایش علوی ص 176)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
آبستن شده. بارگرفته (زن یا جانور ماده) ، زمینی که شایستگی کشت و زرع را پیدا کرده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
کسی که آواز او گرفته است. کسی که آواز او بخوبی برنمی آید
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ / تِ)
محموم. (اشتینگاس). تب گرفته. که به بیماری تب مبتلی باشد. رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ گِ رِ تَ / تِ)
خمیده. بخم. (یادداشت بخط مؤلف) :
کاری که چون کمان بزه خم گرفته بود
اکنون شود به رأی و بتدبیر او چو تیر.
فرخی.
زین خم گرفته پشت من و ابروان تو.
منصور منطقی (از رادویانی).
بوده برجیس چون دبیر او را
چون کمان خم گرفته تیر او را.
سنائی
لغت نامه دهخدا
کیخ گرفته آژیخناک پوشیده از قی مستور از ورقه ار از چرک و ریم: با چشمهای قی گرفته اش به من نگاه کرد و لبخندی زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا گرفته
تصویر صدا گرفته
کسی که آواز او گرفته است و به خوبی بر نمی آید
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن شده بار گرفته (زن یا جانور ماده)، زمینی که شایستگی کشت و زرع را پیدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تف گرفته، بد بوی و متعفن مخصوصا پوستی که در وقت دباغت بد بوی و گنده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفت گرفته
تصویر آفت گرفته
آگفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف گرفتن
تصویر صف گرفتن
صف زدن رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه گرفته
تصویر زه گرفته
((زِ گِ رِ تِ))
آبستن شده، بار گرفته (زن یا جانور ماده)، زمینی که شایستگی کشت و زرع پیدا کرده
فرهنگ فارسی معین